سایه ی من به قلم زهرا باقری
پارت بیست و یکم
زمان ارسال : ۴۸۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 11 دقیقه
خوشبختانه بابا و مهتاب تو حیاط نبودن؛ اما همینکه دروازه پشت سرم بسته شد مهرداد با نیش باز بهم گفت:
- برو که حکم اعدامت اومد!
- زهرمار! به جای این حرفا برو وسایلتو جمع کن.
- پشت تلفن مهربونتر بودی!
- حالا مهربونترم می ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
شفق
10عه با چه شوقی از سر کار ا ومدم پارت جدید بخونم اما مثل اینکه امروز پارت نداریم ، ولی بازم دمت گرم زهرا گلی پارت بعد برامون جبران کن یکم بیشتر بنویس قربون دستت 😉🦋